loading...

AgEnT4IrAnIaN.Ir

  ریشه ضرب المثل ایرانی: ديوان بلخ قضاوت و داوري بايد مبتني بر اصول عدالت و رعايت كمال بي نظري باشد. اگر به ترازوي عدالت كه در سالن دادگاه جنايي كاخ دادگستري تهران نصب است نگاه كنيم ملاحظه مي

 

ریشه ضرب المثل ایرانی: ديوان بلخ

ریشه ضرب المثل ایرانی: ديوان بلخ


قضاوت و داوري بايد مبتني بر اصول عدالت و رعايت كمال بي نظري باشد. اگر به ترازوي عدالت كه در سالن دادگاه جنايي كاخ دادگستري تهران نصب است نگاه كنيم ملاحظه مي شود كه نگهدارندۀ شاهين اين ترازو داراي چشماني اعمي و نابيناست. در واقع اين معني افاده مي شود كه عدالت كور است و در مقام قضا تنها نور حقيقت به آن روشني مي بخشد.

بديهي است اگر جز اين باشد يعني چشم قاضي به دوستان و بستگان افتد و گوش قاضي هر ندايي را پذيرا شود آن چنان ديوان و دارالقضا سالبه به انتفاي موضوع خواهد بود و آن را به ديوان بلخ تشبيه و تمثيل مي كنند.

شهر بلخ كه امروز جزء كشور افغانستان است سابقاً از مهمترين بلاد خراسان بزرگ بود و قبل از ظهور اسلام در آنجا پيران بودا و زردشت هر يك كانوني داشتند و سرزمين بلخ را به اين ملاحظه مقدس و گرامي مي شمردند. پس از پيدايش دين اسلام باز هم شهر بلخ نام و عنوان داشت چنان كه آنجا را قبة الاسلام و ام البلدان و دارالملك مي ناميدند و شخصيتهاي نامداري چون مولانا جلال الدين محمد مولوي و ابوشكور و شهيد بلخي و قاضي حميدالدين صاحب مقامات حميدي و ناصر خسرو قبادياني متخلص به حجت و صدها عالم و فاضل و دانشمند ديگر از آنجا و آباديهاي اطرافش برخاستند.

شهر بلخ در آن عصر و زمان به قدري عظمت داشت كه تنها از طبقۀ فضلا و دانشمندان، پنجاه هزار كس در آن جاي داشتند. «در معموري به مثابه اي رسيده بود كه در نفس شهر و قراء، هزار و دويست موضع نماز جمعه مي گزاردند و هزار و دويست حمام كدخدا پسند در آن نواحي موجود بود.»

براي آنكه ريشۀ تاريخي ضرب المثل ديوان بلخ بهتر روشن شود فقط دو نمونه از قضاوتهاي مضحك و دور از موازين عقل و انصاف قاضي موصوف را ذيلاً مي نگارد:

روزي زني به محضر قاضي بلخ آمد و از شوهرش به تفصيل شكايت كرد كه بخيل و ممسك است، خرج خانه نمي دهد، بد اخلاق است و با او سرياري و سازش ندارد. قاضي سخنان شاكيه را به دقت گوش مي كرد ولي بدون تأمل و تفكر مرتباً سرش را تكان مي داد و مي گفت:«حق با شماست!» زن با رضايت و خشنودي از ديوان بلخ خارج شد و اميدوار بود كه حكم قاضي به نفع او و عليه شوهرش صادر خواهد شد. دير زماني نگذشت كه شوهر زن شاكي به ديوان بلخ آمد و از همسرش به گناه آنكه علاقه به زندگي زناشويي ندارد و پر توقع و پر افاده است داستانها گفت. قاضي احمد حنفي اين مرتبه با قيافۀ اندوهگين سخنان مرد شاكي را شنيد و در فواصل صحبت شاكي با بيان فصيح مي گفت:«حق با شماست! حق با شماست!»

همسر قاضي كه در كنار پنجرۀ اطاقش شاهد اين صحنۀ مضحك و تصديق بلاتصور از طرف شوهرش بود به محض آنكه شاكي از دارالقضا خارج شد به درون رفت و مشت محكمي بر فرق شوهرش كوبيد و گفت:«اي نفهم احمق، اين چه نوع قضاوت است كه مي كني؟ در كدام يك از محاكم و محاضر قضايي دنيا سابقه دارد كه قاضي روي اظهارات مدعي و مدعي عليه، رأي مشابه دهد؟ آيا هيچ مي داني كه آن زن شاكيه همسر اين شاكي بوده است؟» قاضي كتك خورده نيشخندي زد و در جواب همسر خشمگين گفت:«حق باتست! تو هم درست مي گويي!»

در واقع جناب قاضي با اين سه رأي مشابه نشان داد كه در فرهنگ ديوان بلخ ميدان حق و حقيقت آن قدر وسيع است كه مي توان عارض و معروض و شاكي و مشتكي عنه را با هم در آن جاي داد!
درباره
علیرضا حسن نیا بازدید : 1123 سه شنبه 16 خرداد 1391 زمان : 11:56 نظرات (0)
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش از سایت را بیشتر می پسندید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 897
  • کل نظرات : 98
  • افراد آنلاین : 114
  • تعداد اعضا : 2641
  • آی پی امروز : 258
  • آی پی دیروز : 30
  • بازدید امروز : 473
  • باردید دیروز : 194
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,296
  • بازدید ماه : 1,296
  • بازدید سال : 44,483
  • بازدید کلی : 3,006,915