شک نکنید با بهنام صفوی یک روز با هم کنسرت میدهیم!
رضا
صادقی دو هفته پیش در برنامه زنده «خوشا شیراز» حضور یافت و رو در روی
«علی ضیاء» به سوالات او پاسخ گفت. گپ و گفتی جنجالی که به دلیل عدم پخش از
رسانه سراسری بسیاری از صحبتهای رضا صادقی در این برنامه چندان در
رسانهها منتشر نشد تا این صحبتهای مهم بازتاب چندانی برای این خواننده
نداشته باشد. با گذشت حدود دو هفته از این برنامه فایل تصویری آن در اختیار
خبرنگار موسیقی ما قرار گرفت و بد ندیدیم که برخی از صحبتهای پر سر و
صدای این خواننده خوب کشورمان را منتشر کنیم. صحبتهایی که قطعا در صورت
پخش از شبکه سراسری با بازتابهای فراوانی رو به رو میشد و میتوانست تا
مدتها به بحث اول رسانههای کشور تبدیل شود.
نکته جالب این اجرا و این برنامه تسلط کافی و خوب علی ضیاء به فضای موسیقی کشور بود و اینکه ایشان ظاهرا در دو سال گذشته تمام گفتگوها و مطالبی که در مورد رضا صادقی بوده را مطالعه کرده بودند و با اطلاعاتی کامل در مورد جزئیترین حاشیههای دو سال اخیر صادقی، رو در روی او نشسته بود. صادقی هم با جسارت تمام به سوالات این مجری پاسخ داد و در انتهای برنامه نیز بخشهایی از قطعاتش را به صورت زنده اجرا کرد. * آقای امینی تا قبل از اینکه به فکر ساخت فیلم «بیخداحافظی» بیفتند حتی یک بار هم آثار من را نشنیده بودند. ظاهرا این اواخر فقط قطعه «خدا رو چه دیدی» را یکی از دور و بریهایشان پخش کردهاند و ایشان هم شنیدهاند. ایشان پیشنهاد اول را برای ساخت این فیلم رد کرده بودند و در دومین نشستی که با ایشان من داشتم و کل کار را در دست گرفته بودند من بیتعارف به ایشان گفتم که آقا بگذرید از من. من خودم را در این سطح نمیبینم که بخواهم این تصویر بازی کنم. بعد ایشان به من گفتند که به من اعتماد کن و من حس پدرانهای از این جمله داشتم و دیگر همان جا همه چیز تمام شد. * از بازی در این فیلم خاطرات زیادی دارم که شاید بزرگترین خاطره من نیامدن به موقع و اول وقت من در لوکیشن بود. یعنیشناختی از دنیای آنها نداشتم و حتی از برنامه ریز برنامه میخواستم که همه سکانسهای من را برای شب بنویس. آقای امینی در اواسط فیلم برداری به شوخی میگفت که با این وضع همه فکر میکنند فیلم «دراکولا» میسازیم! * من همیشه با یکی دو ساعت تاخیر سر فیلم برداری میرسیدم و همیشه هم آقای امینی برخورد محترمی با من داشتند. ولی در یکی از سکانسها که مربوط به تصویربرداری کنسرت من بود من طبق معمول دیر رسیدم و این بار آقای امینی سمت من نیامدند. خودم سمت ایشان رفتم و گفتم: خوبید استاد؟ ایشان هم خیلی جدی گفت: خوبم اگه بذاری! بعد من خندیدم و سر شوخی را باز کردم تا ایشان بالاخره به حرف آمدند و گفتند: «همیشه وقتی دیر میرسیدی در دلم فکر میکردم که چه چیزی به تو بگویم که بهت بر بخورد. ولی این خندههایت اجازه نمیداد و همیشه باعث میشد که آن حرفی که در دلم بود را نگویم!» همین باعث شد که من در آن چند جلسه آخر سعی کنم سر وقت بروم و به موقع برسم! * من یکصدو چهل میلیون تومان برای بازی در این فیلم و ساختن ترانههای آن پول گرفتهام. رک و راست. تعارف هم با کسی نداریم. احساس میکنم که کار بدی هم نکردهام و از این بابت خوشحالم! * هیچوقت فکر نمیکردم که میتوانم یک خواننده باشم. همیشه فکر میکردم که میتوانم یک نویسنده یا آهنگساز خوب باشم. البته بابت این عزتی که خدا به من داده و لطفی که مردم به من دارند همیشه از او ممنونم و با خودم بعضی وقتها به این فکر میکنم که مبادا خدایا داری سر به سرم میگذاری... * تا ابد مشکی رنگ عشقه به احترام یه رنگی و مهربانیاش. در یک برهه زندگی خواستم همه چیزهایی که میبینم را بگویم و کمی ساختار شکنی کنم. که مشکی همیشه هم رنگ غم و ماتم و سختیها نیست. ولی اینکه چرا «دیگه مشکی نمیپوشم» هم ماجرای خاص خودش را دارد. ماجرایی که در این چند وقت کلی برای من عجیب و جالب بوده و بارها به آن پاسخ دادهام. من در بیت آخر آن گفتهام که «واسه رفتن از این دنیا / دیگه مشکی نمیپوشم». یعنی اگر قرار باشد که من بمیرم دیگر مشکی نخواهم پوشید. ولی حالا که فعلا زندهام و مشکی هم پوشیدهام! بعد دیگر این تصمیم و این اسم هم که نگاه بیزنسی و تبلیغاتی بود برای تهیه کننده اثر. با مشاوران شرکت ایران گام که صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که انتخاب این اسم میتواند ولع مخاطب را برای شنیدن آن چند برابر کند. * آقای حسین خانی از معدود آدمهایی بودند که وقتی من وارد تهران شدم مثل برخیها که اسمشان را نمیآورم، از من نخواستند که کاری بکنم. اینکه مثلا «نی ناش ناش» بخوانم یا در این سبک بخوانم و... به من گفتند هر چه که هستی باش و بسم الله.. دلیل همکاری بلند مدت ما با ایشان رابطه دوستانه من با ایشان بوده و هست و خواهد بود و اینکه من از ایشان و همکاری با این شرکت جدا شدهام چند دلیل منطقی داشت که بزرگترین آن تمام شدن قرار داد من بود و اینکه پس از هشت سال خواستم که مستقل کار کنم و خودم کارهای مربوط به اجراهایم را هندل کنم. * با سیروان خسروی هیچ مشکلی ندارم و همه این حرف و حدیثها فقط «حرف و حدیثاند». وقتی یک نفر به یک جایگاهی میرسد که با سعی و تلاش به آن رسیده نباید دنبال صحبتهای بیمغز دور و براش باشد. مگر میشود من با سیروان یا هر دوست دیگری مشکل داشته باشم در حالی که بسیاری از فاصلههای بین خودم و مخاطبانم را با هنر آنها پر کردهام. * در اینکه من با بهنام صفوی یک روز در یک اجرای مشترک بروی صحنه میرویم و با هم کنسرت مشترک برگزار میکنیم، شک نکنید! بهنام از هیچکسی تقلید نمیکند و صدایش همینی هست که میشنویم. در مورد آن مصاحبه هم که شما خواندهاید که قرار بوده من و بهنام صفوی با هم انجام دهیم و مدیر برنامههای ایشان اجازه ندادهاند او بیاید به خانه من هم باید بگویم که این مدیر برنامهها هستند که بابای ما را در آوردهاند! چون برخی از همین دوستان هیچشناختی از موسیقی و آدمهای آن ندارند و روابط آدمها را خراب میکنند. قبل از اجرای بهنام صفوی در جشنواره موسیقی من به این برادر کوچکم اسام اس دادم و نوشتم: «بسم الله بگو و برو بالا...». قطعا درباره این کنسرت دو نفره با بهنام صفوی خودم پیش قدم خواهم شد تا قطعا اجرایی شود. * یکی از دلایلی که باعث شدند من فعلا از رفتن از ایران صرف نظر کنم، همین طرفدارانی است که شما میگویید و من اسماش را میگذارم دوست. اینها در روزهای سختی که خیلیها نمیخواستند من باشم، پشت من ایستادند و گفتند باش. همین به من انرژی داد. گفتم رفتن من خیلی بیمعرفتی است. مطلب دوم هم این بود که اینجا ماندن و خواندن برای ۷۵ میلیون خیلی لذت داشت با همه احترامی که به مردم و ایرانیها خارج از کشور دارم، چون اینجا جواب سلامم را دادند، میمانم. |